اندونزی/ کشف قدیمیترین عمل جراحی در عصر حجر
تاریخ انتشار: ۱۷ شهریور ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۹۶۳۲۵۸
باستانشناسان موفق به کشف اسکلتی ۳۱ هزار ساله شدهاند که متعلق به عصر حجر است و در کمال تعجب، پای چپش جراحی شده است.
به گزارش ایسنا و به نقل از نیو اطلس، باستان شناسان قدیمیترین شواهد از یک عمل جراحی در انسان را کشف کردهاند. یک انسان متعلق به جامعه شکارچی-گردآورنده از عصر حجر که بیش از ۳۰ هزار سال پیش زندگی میزیسته است، پای چپش طی یک عمل جراحی باستانی به دقت قطع شده است که اولین جراحی شناخته شده طی دهها هزار سال تاریخ انسان است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
جامعه شکارچی-گردآورنده (Hunter-gatherer) جامعهای است که اصلیترین روش معیشت آن تغذیه مستقیم از گیاهان خوراکی و حیوانات حیات وحش بوده است. این جامعه در جستجوی گیاه و در پی شکار حیوان بوده و تلاش مهمی در پدیدآوردن کشتزار یا اهلی کردن حیوانات نمیکند. بیش از هشتاد درصد از طعام این جامعه از طریق جمعآوری فراهم میشود.
این اسکلت باستانی در حفاریهای باستان شناسی در "لیانگ تبو" (Liang Tebo) که یک غار آهکی در جزیره بورنئو واقع در اندونزی است، کشف شده است. در آنجا دانشمندان اسکلت انسانی را پیدا کردند که پای چپ و قسمت پایین پایش را از دست داده بود. اما این فقط یک آسیب جدی یا استخوانهایی نبود که از بین رفته باشند، بلکه با بررسی دقیقتر توسط دیرینهپاتولوژیستها، الگوهای رشدی در اطراف زخم پیدا شد که نشاندهنده بهبود آن بود.
پژوهشگران میگوید این نشان میدهد که این اندام بین ۶ تا ۹ سال قبل از مرگ فرد، عمداً قطع شده است.
دکتر "ملاندری ویلاک" نویسنده این مطالعه میگوید: در واقع، شگفتانه بزرگی بود که این انسان باستانی از یک عمل جراحی بسیار جدی و تهدیدکننده زندگی در دوران کودکی جان سالم به در برده، زخمش بهبود یافته و سپس سالها در زمینهای کوهستانی زندگی کرده است.
این گروه باستانشناسی با استفاده از یک روش تاریخیابی به نام "رزونانس اسپین الکترون بر روی دندانها" و همچنین استفاده از روش "تاریخیابی رادیوکربن" بر روی رسوبی که بقایای آن در آن دفن شده بود، محاسبه کردند که این فرد حدود ۳۱ هزار سال پیش جان باخته است. این مسئله باعث میشود که آن را قدیمیترین شواهد شناخته شده از جراحی در تاریخ بشر، آن هم با اختلاف بسیار زیاد تبدیل کند.
پیش از این تصور میشد که اولین عمل جراحی که انسان انجام داده، "ترپاناسیون" یا مته کاری باشد، جایی که سوراخی در جمجمه به این باور که طیف وسیعی از مشکلات عصبی را برطرف میکند، ایجاد میشد. اما قدیمیترین شواهد از این نوع عمل جراحی تنها به ۱۴ هزار سال قبل باز میگردد، یعنی کمتر از نیمی از قدمت موردی که اکنون کشف شده است.
پژوهشگران این مطالعه عنوان میکنند که این جراحی پیچیده و ظاهرا موفقیت آمیز، نشاندهنده درک بسیار پیچیدهتر از آناتومی و پیشگیری از عفونت نسبت به آن چیزی است که به افراد عصر حجر نسبت میدهیم.
پروفسور "ماکسیم اوبرت" نویسنده ارشد این مطالعه گفت: آنچه که این یافته جدید نشان میدهد این است که انسانها مدتها قبل از شروع کشاورزی و زندگی در سکونتگاههای دائمی، توانایی قطع موفقیتآمیز اندامهای بیمار یا آسیبدیده را داشتهاند.
محققان میگویند هنوز مشخص نیست که آیا مردمی که در این منطقه که اکنون اندونزی نامیده میشود، زندگی میکردهاند، بسیار جلوتر از زمان خود بودهاند یا اینکه آیا این اولین نمونه شناخته شده از دانش گسترده و پیشرفته پزشکی در تاریخ بشر است یا نه. مطالعات و یافتههای آینده میتواند به روشن شدن این سوالات کمک کند.
نتایج این مطالعه در مجله Nature منتشر شده است.
منبع: عصر ایران
کلیدواژه: قدیمی ترین عمل جراحی هزار سال عصر حجر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۹۶۳۲۵۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سخنی در باب محتوای «مست عشق» به کارگردانی حسن فتحی/ تحریف تاریخ به شیک ترین شکل ممکن
به گزارش قدس آنلاین، سالهاست دربارۀ اهمیت اینکه سینمای ایران، پا در گام همکاری با کشورهای دیگر بگذارد و به بازارهای فرهنگی فرامرزی بیندیشد، نوشتهایم و بحث کردهایم و اینک فیلمی روی اکران است که با همه فراز و نشیبهای حقوقی و فنی، بالاخره توانسته است این سد را بشکند و با سینمای ترکیه به عنوان یکی از پررونق ترین و جدی ترین بازارهای هنری منطقه، با حضور بازیگران و عوامل فنی برگزیده دو کشور همکاری نسبتاً موفقی داشته باشد. دومین جنبۀ اهمیت این فیلم، این است که دربارۀ شخصیتها و چهرههای مهم فرهنگی کشور ما ساخته شده است. ساختن فیلمی پرفروش که تماشاگران را با زندگی شخصیتهای مهمی چون مولانا و شمس تبریزی آشنا کند، یکی از غفلتهای سینمای ایران در همه سالهای اخیر بوده است که این مهم هم انجام شده است و از این منظر باید به حسن فتحی و تیمش تبریک گفت.
چالشی مهم در برابر فیلمهای تاریخی
ساختن فیلمی که از یک سو به گذشته و تاریخ واقعی بپردازد و از سوی دیگر برای مخاطب کشش داشته باشد، به راستی کار سختی است. فیلمهای تاریخی ما معمولاً به ملغمهای از جملات ادبی، پند و اندرز و آواز خوانندگان تبدیل میشود و داستان ندارند. برای همین است که سختی انتخاب قصهای برای آشنا کردن مخاطب با تاریخ، در سینما و بخصوص سینمای ایران صدچندان است. در این گونه فیلمها، دخیل کردن تخیل و ساختن شخصیتها و مکانهای خیالی برای جذاب کردن داستان یک چالش مهم است و به همین دلیل است که بیشتر فیلمها و سریالهای ایرانی که درباره تاریخ گذشته سرزمین ما ساخته میشود، به تحریف تاریخ (هر کدام در حد و حدودی متهم هستند.) در اینجاست که اهمیت تحقیق و بهرهمندی از آثار کسانی که با متون و رویدادهای تاریخی آشنا هستند، بیشتر میشود. در مورد مولانا و شمس دست ما برای آگاهی از رویدادهای زندگی، شخصیت و تفکرات آنان بسته نیست. اگرچه هنوز برای پژوهش درباره آنها و دوران پرفراز و نشیب زندگیشان، راههای نپیموده زیاد است اما حداقل میتوانیم به برخی کتاب ها وپژوهش های صورت گرفته اعتماد کنیم و از نوشتههای کسانی چون دکتر زرین کوب بهره ببریم. برای انتقال مفاهیمی که مولانا و شمس دربارۀ آنها سخن میگویند، به آثاری نیاز داریم که نه تنها درباره ویژگی ها و دوره های زندگی آنها سخن میگوید، دوران تاریخی آنها را به خوبی میشناسد، جریانهای معارض فکری و عرفانی موجود را بررسی کرده و برای مخاطب به خوبی روشن میکند که اهمیت کاری که مولانا کرده است، چیست. کتاب هایی مانند «پله پله تا ملاقات خدا» که هم روایتی داستانی دارد، هم زبانی ساده و هم از نظر استناد تاریخی شبههای در آنها نیست.
یک شمس تبریزی مهربان
تیم تولید «مست عشق» به جای اینکه به این روایت درست، پژوهشمند و جامع نگر از داستان مولانا و شمس توجه کند، روایتی از زندگی این دو شخصیت به دست داده است که بیشتر با خوانش ترکیه از مولانا تطبیق دارد. خوانش رایج در ترکیه امروز که اوج آن را در «ملت عشق» الیف شفق(شافاک) میتوان دید، مولانا و شمس را از بستر تاریخی و مفهومی خود خارج میکند و به آنها چهره دو مرد سکولار رمانتیک میدهد که همه چیز را در عشق و مهربانی میبینند، با مذهبیها در جنگند و جانشان را در این راه میدهند و نتیجه همه مبارزه هایشان میشود رقص و سماع ( که البته در تیتراژ فیلم به سما تبدیل شده است!). این خوانش هم امروزی است، هم خطری ندارد و هم مولانا و هر شخصیت تاریخی دیگر را به یک سوژه خوب برای تبدیل شدن به یک جاذبه گردشگری و منبعی برای پول درآوردن تبدیل میکند. شمس و مولانای «مست عشق»از همین جنسند. این تحریف در شخصیت شمس تبریزی شدیدتر است. آنچه ما از گفتههایی که از او باقی مانده است و نوشتهها و گفتههای دیگران و اسناد تاریخی درباره شمس میدانیم، با موجودی که در این فیلم به تصویر کشیده شده است، بسیار متفاوت بوده است. به یاد داشته باشیم که شمس شخصیتی تندخو، آشفته و البته مغرور بوده است. شاید آنهایی که «مست عشق» را دیدهاند تعجب کنند اگر بدانند در داستان ازدواج او با دختر خواندۀ مولانا، کیمیا خاتون، دخترک از ابتدا این ازدواج را خوش نمیداشت و هرگز دلش با شمس که چهل سال از او بزرگ تر بود و شخصیتی بی ثبات داشت، صاف نشد و البته اینکه بنا بر برخی روایتها متهم اصلی مرگ یا بهتر بگوییم قتل این دخترک بی نوا همین شمس تبریزی است.
جلالالدین محمد تهرونی
برای داستانی کردن تاریخ و تبدیل آن به یک قصۀ جذاب، یکی از راه ها این است که وقتی قصهای جذاب نداریم، از دل واقعیت های تاریخی قصهای بیرون بکشیم و «مست عشق» هم همین کار را کرده است؛ خلق یک داستان معمایی و پلیسی دربارۀ مرگ شمس تبریزی. این تهمید البته داستان را جذاب کرده است و مخاطب را به دنبال خودش میکشد اما تاریخ را به شکل عجیب و غریبی به شکلی در میآورد که کارگردان و نویسنده دلشان میخواهد. برای مثال وقتی یک کارآگاه برای حل ماجرای گم شدن شمس خلق میکنیم، او باید وظیفه خودش را به پایان برساند و در «مست عشق» سرنوشت شمس تبریزی روشن میشود اما سوال اینجاست که اگر همه چیز به همین خوبی و خوشی به پایان رسیده است، چرا مولانا در تمام سالهای بعد از شمس، فراق او را به صورت شعر فریاد میزده و از در و دیوار میپرسیده که شمس کجاست و چه شد؟ مشکل اصلی بیرون کشیدن داستانی از دل داستان شمس و مولانا این است که تاریخ را هم مجبوریم جا به جا کنیم و برای قونیه اداره شهربانی بسازیم که در اوج درگیری سلجوقیان روم با یکدیگر و در حالیکه آنان زیر فشار خردکنندۀ ایلخانان مغول و اختلافات داخلی درحال فروپاشی بودند، نگران درویشی بدزبان باشند که گم شده است، همین جا به جاییهای تاریخی و انتقال دادن گذشتهای دور به امروز، باعث میشود که مولانا هم در کودکی با پدرش با لهجه تهران سخن بگوید!
آرش شفاعی